به گزارش مجله خبری آلما به نقل از
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : مهرشاد ایمانی؛ سرویس تاریخ «انتخاب»: احمد شاملو در مخالف کم ندارد، موافق هم کم ندارد اما از عاشقترینهایش تا آنان که چشم دیدنش را نداشتند و امروز نمیخواهند حتی نامش را بشوند بر یک گزاره اتفاق نظر دارند؛ آنکه شاملو شاعر بزرگی است؛ آنقدر بزرگ و بیرقیب که اگر کسی بخواهد او را انکار کند، کمسوادی خودش را عیان کرده است. زبان شاملو آنقدر استوار است که کسی به گرد پایش هم نمیرسد، شعر سپید انگار برای خودش جاودان شد؛ چه آنکه بعد از او هیچکس نتوانست از نظر کیفیت شعری در شعر سپید حتی نزدیک به شاملو شود. با این اوصاف شاملو از نظر ادبی یگانه است اما همین منوال در حیات سیاسی او دیده نمیشود. شاملو همانطور که از اشعارش هم بر میآید در تمام طول زندگیاش اهل سیاست بود. او جامعه را میدید، از رخدادهای سیاسی-اجتماعی پیرامونش تأثیر میگرفت و حتی در مقاطعی کنش عملی سیاسی داشته است؛ از این رو است که حتما میشود به مناسبت سالروز درگذشتش نگاهی بر حیات سیاسی او انداخت.
شاملو در آذرماه سال 1304 در خانه شماره 134 خیابان صفیعلیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر بود و مادرش کوکب. اصالت پدریاش به قریه شاملو در ۲۰ کیلومتری تبریز میرسد و اصالت مادری به قفقاز. خودش میگفت که مادرش در انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه، به همراه خانوادهاش به ایران کوچانده شدند.
دوره کودکی را بهخاطر شغل پدر که افسر ارتش رضا شاه بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (آیدا میگوید: «چون مدت کوتاهی بعد از تولد، خانوادهاش رفتهاند رشت و بعد دوباره آمدهاند تهران، محل تولدش را اشتباهی رشت ثبت کردهاند»)
او دوره دبستان را در شهرهای خاش، زاهدان، مشهد، بیرجند و قریه شاملو گذراند و دبیرستان را در بیرجند، مشهد، گرگان و تهران سپری کرد. در سال سوم دبیرستان هم مدتی به مدرسه ایرانشهر و مدتی هم به دبیرستان فیروز بهرام تهران رفت.
در میان همه شهرهایی که شاملو و خانوادهاش به آنها سفر میکردند؛ در زندگی شاملو گرگان اهمیت خاصی پیدا کرد. در اوایل دهه ۲۰ پدر شاملو برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندارمری به گرگان و ترکمنصحرا فرستاده شد. این مقطع مصادف است با بحبوحه جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به خاک ایران که شاملو در فعالیتهای سیاسی علیه آنها در شمال کشور شرکت کرد و بعدتر در تهران دستگیر و به بازداشتگاه سیاسی شهربانی و از آنجا به زندان متفقین در رشت منتقل شد. پس از آزادی از زندان با خانواده به ارومیه رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشهوری و فرقه دموکرات آذربایجان همراه پدرش دستگیر شد. آیدا، همسر شاملو میگوید که آنها تا کسب تکلیف از مقامات بالاتر دو ساعت مقابل جوخه آتش قرار گرفتند. در نهایت آنها آزاد شدند و به تهران بازگشتند و شامول برای همیشه ترک تحصیل کرد و در یک کتابفروشی مشغول به کار شد.
شاملو در این مقطع که اوانِ جوانیاش بود، عاشق آلمان شده بود و به همین دلیل به شوق آموختن زبان آلمانی، در هنرستان صنعتی ایران و آلمان ثبتنام کرد. شاملو جوانی حدودا نوزده است که دیگر عاشق هیتلر شده است و او را ستایش میکند. کاملا میشود گفت که افکار شاملو در ابتدای جوانیاش شوونیسمی است یا به تعبیری ملیگراییِ افراطی است.
چند سال بعد اما شاملو از مسیری که در جوانی طی میکرد پشیمان میشود و قطعهای به نام قطعنامه را منتشر میکند و در آن به نقد گذشته خود میپردازد. این مجموعه چهار شعر بلند دارد که دوتای آنها در سال 29 و دو دیگری در سال 30 سروده است؛ با نامهای «شکوفههای سرخ یک پیراهن»، «سرود مردی که خودش را کشته است»، «سرود بزرگ» و «قصيده برای انسان ماه بهمن».
شمس لنگرودی در کتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو» درباره منظومه قطعنامه مینویسد: «قطعنامه یک بیانیه انتقاد از خود است و استغفار و طلب آمرزش از گناهان اندیشگی گذشته؛ انتقاد از آن دوران نوجوانی که شاعر در دفاع از هیتلر در زندان متفقین به سر برده بود -در سن نوزده سالگی-؛ انتقاد از گذشته و تعهد به جامعه که زین پس در خدمت. منافع او خواهد بود؛ بدین سبب است که شاعر، نخست نام مجموعه را شعر سفید غفران میگذارد».
شاملو در این منظومه سروده است: «نه آبش داد/ نه دعایی خواند/ خنجر به گلویش نهادم [به گلوی منِ دیروز شاعر]/ و در احتضاری طولانی/ او را کشتم./ به او گفتم: به زبان دشمن سخن میگویی/ و او را کشتم…»
شاملو در شعر اول این منظومه به نوعی بیانیه تازه خود را منتشر میکند، در شعر دوم هم از گذشته خود ابراز پشیمانی میکند. او درباره قطعنامه میگفت: «این شعر و شعر دوم سرود مردی که خودش را کشته است؛ حاصل مستقیم پشیمانی و رنج روحی من بود از اشتباه کودکانه چاپ مشتی اشعار سست و قطعات رومانتیک و بیارزش در کتابی با عنوان آهنگهای فراموش شده که تصور میکردم بار شرمساریش که در بسیاری از اشعار مجموعه بعدی –آهنها و احساس و در قطعاتی از هوای تازه و بهخصوص در آواز شبانه برای کوچه ها موضوع اصلی شعر قرار گرفته، پیش از آن که زاده بیارزشی فرم قطعات آن کتاب باشد، زاده تغییرات فکری و مسلکی من بود. دیر اما ناگهان بیدار شده بودم. تعهد را تا مغز استخوان هایم حس میکردم».
موضوع دو شعر دیگر نشان میدهد که شاملو کاملا به اندیشههای چپ گرایش پیدا کرده است؛ چنانکه شعر سوم از منظومه قطعنامه با نام سرود بزرگ را به «شِن-چو»؛ رفیقی ناشناس در کره شمالی تقدیم کرده و به ستایش انقلابیهای کرهشمالی پرداخته است. شعر چهارم هم به مناسبت مرگ مشکوک تقی ارانی در زندان است.
آنطور که شمس لنگرودی مینویسد، قطعنامه صرفا از نظر تکوین اندیشههای شاملو مؤثر بوده وگرنه از نظر شعری منظومهای سست است که هر فردی به جز شاملو آن را سروده بود، حتما تا امروز یادی آن کتاب باقی نمیماند.
این سالها اوج فعالیت حزب توده بود و شاملو نیز با بسیاری از هنرمندان عضو حزب ارتباط داشت و با حزب توده نیز همکاریهایی داشت اما هیچ وقت به طور رسمی به عضویت این حزب در نیامد.
بر اساس اسنادی که چند سال پیش منتشر شد، شاملو در بهمن سال 38 در پاسخ به سوالاتی که ساواک درباره نسبت او با حزب توده کرده بود، گفته بود: «نسبت به حزب توده حاضر به ابراز انزجار هستم، ولی به طور قطع این عمل لطمه به حیثیت اینجانب خواهد زد. چون اینجانب که همیشه با افراد این حزب به نام فردی که برای پیشبرد مقاصد سیاسی از جاری شدن خون وحشت داشته بحث کردهام و گفتهام که هرگز حاضر نیستم عضویت هیچگونه حزبی را بپذیرم و هرگز حاضر نیستم در مسائل سیاسی که با کار هنری من منافات دارد ابراز عقیده و سلیقهئی بکنم. اکنون نوشتن انزجارنامهای نسبت به فلان حزب معلوم نیست دلیل بر چیست! با وجود این چنانچه لازم باشد و چنانچه این اقدام اتهامی را از اینجانب سلب کند، حاضرم».
او در پاسخ به این سوال که از او میخواهد نظراتش را درباره حزب توده بیان کند مینویسد: «در باب حزب توده اعتقاد من اینست که این حزب مطلقا نمیتواند اساسی داشته باشد. زیرا آنچه افرادی را به روی آن متمرکز کرده بود، فقط عبارت بود از کمپلکس فقر و کمپلکسهای جنسی این نکته بعدها به کَرات روشن شد. من از اینکه متهم به عضویت چنین حزبی هستم، احساس آدمی را دارم که تا گلو در لجنزاری فرورفته باشد. من از این بابت فوقالعاده متأسفم و نمیدانم چرا نوشتههای ضد تودهای اینجانب نتوانسته این اتهام را از من سلب کند».
شاملو در سال 31 به در سفارت مجارستان مشغول به کار شد؛ با عنوان مشاور فرهنگی این سفارتخانه که این فعالیت بیش از دو سال طول نکشید. فضای سیاسی تا کودتای 28 مرداد 32 همچنان برای نیروهای ملی، چپ و حزب توده باز بود اما به محض سقوط دولت مصدق فضا به کلی بسته میشود. در چنین شرایطی مجموعه شعر «آهنها» و «احساس» از سوی ژاندارمری در چاپخانه سوزانده میشود و در جریان حمله مأموران به خانه شاملو ترجمه «طلا در لجن» اثر زیگموند موریس و بخش عمده کتاب «پسران مردی که قلبش از سنگ بود» اثر مور یوکائی با تعدادی داستان کوتاه نوشته خود شاملو و کتابها و یادداشتهای «کتاب کوچه» از بین رفت. با دستگیری مرتضی کیوان هم نسخههای یگانهای از نوشتههای شاملو از جمله «مرگ زنجره و سه مرد از بندر بیآفتاب» توسط مأموران ضبط شد که هرگز به دست شاملو نرسید.
در این مقطع شاملو مجبور به فرار میشود اما چند روز بعد در چاپخانه روزنامه اطلاعات دستگیر و به زندان موقت شهربانی و بعدتر به زندان قصر برده میشود. سرانجام مرتضی کیوان و ۹ افسر سازمان نظامی حزب توده اعدام میشوند و شاملو هم در زمستان سال 33 از زندان آزاد میشود.
شاملو سه سال بعد یعنی در سال 36 با طوسی حائری ازدواج میکند. حائری، در دانشگاه سوربن ادبیات تطبیقی خوانده بود، نخستین گوینده زن رادیو ملی بود و مینوشت و ترجمه میکرد. حائری یک بار دیگر در سال 16 با اسد صدری ازدواج کرده بود که این ازدواج عمر بسیار کوتاهی داشت و در همان سال به طلاق منجر شد. او و شاملو چهار سال بعد یعنی در سال 40 از یکدیگر جدا شدند. دقیق مشخص نیست علت جداییشان چه بود اما سیروس شاملو، فرزند آنها، در اینباره میگوید: «یکی از دلایلی که شاملو از طوسی حائری جدا شد، این بود که طوسی اظهارنظر میکرد و خودساخته بود و نمیخواست به شوهرش متوسل شود. یعنی بعضی برای ایراد گرفتن فکر آیندهشون رو میکنند، ولی بعضیها نمیکنند».
شاملو در 14 فروردین سال 41 با آیدا سرکیسیان ازدواج میکند. این آشنایی تأثیر بسیاری بر زندگی او داشت و نقطه عطفی در زندگی او محسوب میشود. شاملو که در این سالها دست و دلش به کار نمیرفت، تحت تأثیر آشنایی با آیدا شعرهای مجموعه «آیدا: درخت و خنجر و خاطره»، «آیدا در آینه» و لحظهها را سرود. او درباره اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفته بود: «هر چه مینویسم برای اوست و به خاطر او. من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده بودم، پیدا کردم».
شاملو در سال 45 هم برای سومین بار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه را آغاز کرد و برنامه قصههای مادربزرگ را برای بخش برنامههای کودک تلویزیون ملی ایران تهیه کرد. در همه این ایام هم اشعار شاملو پا به پای تحولات اجتماعی و سیاسی پیش میرفت و او چنان اشعارش تأثیر پذیرفته از اوضاع عمومی کشور بود که حتی میتوان با خواندن اشعارش و توجه به سال سرودهشدن شعر مروری بر مهمترین رخدادهای سیاسی-اجتماعی داشت. به ویژه واکنش شاملو به واقعه سیاهکل که نیروهای چریکهای فدایی در تاریخ 19 بهمن سال 49 به پاسگاه ژاندارمری در سیاهکل، حمله کردند. هدف از این عملیات آزادکردن یکی از اعضای دستگیرشده این سازمان بود. در این رویداد از مجموع اعضای ۲۲نفری گروه جنگل، فقط ۵ نفر از آنها باقی ماندند که در ۱۸ فروردین 50 محاکمه و بعد اعدام شدند. شمس لنگرودی درباره موضعگیری شاملو نسبت به این رویداد مینویسد: «شاملو در حالیکه در هنگام سرایش شکفتن در مه، به نومیدی کامل، هم از خود و هم از زمانهاش، رسیده بود پس از شور و هیجانی که واقعه سیاهکل در بخش وسیعی از روشنفکران و دیگر مردم ایجاد کرد، دیگرباره به پا خاست و شورانگیزترین عمیقترین و مؤثرترین شعرها را در ستایش از چریکها نوشت».
سعید یوسف هم در کتاب «نوعی نقد بر نوعی از شعر» در بخش «شاملو و سیاهکل» مینویسد: «شاملو در مقطع سیاهکل هم از نظر زبان شعری و هم از نظر جهاننگری، شاعری بود جا افتاده و از نظر سن و سال نیز در وضعیتی نبود که بخواهد با هر پیشامدی احساساتی شود. گذشته از آن به قول شفیعی کدکنی شاملو همیشه عظمتی دارد که نه يأسش آن يأس معمولی است و نه امیدش آن امید بزک نمیر بهار میاد ادوار شعر فارسی».
ماحصل نوع نگاه و واکنش شاملو به واقعه سیاههل خلق مجموعه شعر «ابراهیم در آتش» میشود که در سال 52 منتشر شد؛ مجموعهای که تأثیر خود را بر مجموعههای بعدی شاملو از جمله «دشنه در دیس» و «ترانههای کوچک غربت» مشاهده میشود.
در سال 54 دانشگاه رم از شاملو دعوت میکند تا در کنگره جهانی نظامی گنجوی شرکت کند؛ به همین دلیل او همراه با یدالله رؤیایی به ایتالیا میروند.
در سال 55 هم انجمن قلم آمریکا و دانشگاه پرینستون از او برای شرکت در گردهمایی ادبیات امروز خاورمیانه و سخنرانی و شعرخوانی دعوت کردند و او عازم آمریکا شد. شاملو در این سفر به سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاههای نیویورک و پرینستون پرداخت. او با شاعران و نویسندگان مانند یاشار کمال، آدونیس، البیاتی و کوزمینسکی در این سفر دیدار کرد و پس از سه ماه همراه آیدا به ایران بازگشت. در همین سال با دعوت دانشگاه بوعلی سینا، برای مدتی به سرپرستی پژوهشکده آن دانشگاه مشغول میشود. او چند ماه بعد در اعتراض به سیاستهای حکومت پهلوی ایران بار دیگر به آمریکا رفت و اینبار در دانشگاههای هاروارد، امآیتی و دانشگاه برکلی به سخنرانی پرداخت.
مشخص است که موضع شاملو در قبال وقوع انقلاب و سقوط نظام پهلوی مثبت بود اما چندی بعد از انقلاب در زمره منتقدان قرار گرفت و بسیاری از اشعار او در دوران بعد از انقلاب هم متضمن مفاهیم انتقادی است. او در سال 60 نامهای به مسعود رجوی نوشت و در آن با یادآوری سالروز کشتهشدن حنیفنژاد، محسن، بدیعزادگان، مشکینفام و عسگریزاده از مسعود رجوی و دیگر مجاهدین خواسته بود تا تجدید عهد با درگذشتگان پیش از انقلاب خود کنند».
این نامه خوشایند نیروهای مجاهدین قرار گرفت تا حدی که سعی کردند چنین جلوه دهند که شاملو مجاهد شده است؛ درصورتی که چنین نبود و شاملو هیچگاه ارتباطی با تشکیلات سازمان نداشت و هیچ دفاعی هم از عملکرد آنان نکرد و بسیاری باور دارند این نامه پیش از 30 خرداد سال 60 و آغاز درگیریهای مجاهدین نوشته شده است و نباید آن را حمل بر حمایت از سازمان گذاشت.
شاملو در سال 67 به آلمان غربی سفر کرد تا به عنوان میهمان مدعوِ دومین کنگره بینالمللی ادبیات با عنوان جهانِ سوم باشد. سخنرانی شاملو با عنوان «من درد مشترکم، مرا فریاد کن!» به تأثیر فقر و ناآگاهی و خرافه در عدم دستیابی به فرهنگ یکپارچه و متعالی جهانی اختصاص داشت. او ر سال 69 هم برای شرکت در جلساتی که به دعوت مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا در دانشگاه برکلی برگزار شد به عنوان میهمان مدعو به آمریکا سفر کرد. سخنرانیهای او با عناوین «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ» و «حقیقت چقدر آسیبپذیر است» در قالب «نگرانیهای من» منتشر شد و واکنش گستردهای در مطبوعات فارسیزبان داخل و خارج از کشور داشت. او در سال 70 و بعد از یک سالونیم دوری، به ایران بازگشت و تا پایان عمر در کشور ماند و در شهرک دهکده در منطقه فردیس کرج ساکن بود.
شاملو در سالهای پایانی عمرش هم در انزوا بود و هم بیمهریهای زیادی به او شد. او تمایلی هم نداشت که در خارج از کشور زندگی کند و میگفت: «راستش بار غربت سنگینتر از توان و تحمل من است. چراغم در این خانه میسوزد، آبم در این کوزه ایاز میخورد و نانم در این سفره است». به شاملو اجازه کار داده نمیشد و آثار او توقیف شده بود؛ از جمله کتاب کوچه. بیماری دیابت هم آزارش میداد تا حدی که در سال 76 در بیمارستان ایرانمهر تهران پای راستش را از زانو قطع کردند. شاملو در همه این ایام، هم ترجمه میکرد، هم به ادامه نوشتن کتاب کوچه میپرداخت. هرچند وقت یک بار هم، شعر یا مقالهای از او در یکی از مجلات ادبی منتشر میشد و سرانجام پس از توقفی طولانی در انتشار کتابهای شعرش، دفتر شعر ترانههای کوچک غربت، مدایح بیصله، در آستانه و آخرین مجموعه شعر احمد شاملو، حدیث بیقراری ماهان در سال 79 منتشر شد و خودش نیز در همین سال در منزلش درگذشت؛ دقیقا در 9 شب 2 مرداد سال 79.
منابع:
1. تاریخ تحلیلی شعر نو، شمس لنگرودی در کتاب
2. نوعی نقد بر نوعی از شعر، سعید یوسف
3. گاهشمار زندگی احمد شاملو، آیدا سرکیسیان
4. شاعران و نویسندگان ایران، تارنمای شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی