ادامه در بخش ششم رمان دختران لجباز پسران مغرور
امروز : جمعه 17 آذر 1402
مشاهده بخش چهارم رمان دختران لجباز پسران مغرور
به دنبالم اومدن هابچه تحقیق، برای شمال بریم باید و است پروژه اول روز امروز همخونی باهاش کردیم بلند رو موسیقی اه ر توی کردیم، حرکت آریان ویلای سمت به رسیدیم گذشت، خوش کلی و رقصیدیممی باهاش هاوقت گاهی کردم؛می ناگفته البته وخوشگل، شیک چقدر ...بود ویلایی عجب کرد؛ کف دهنم ویلاشهر،
.بود ترشیک ما ویلای از خورده یه که نماند .اینجا میاد بعدش، هفته یه میاد، کاآمری از داره دیگه روز سه عموم هابچه :آریان
.رهمی بعدش پیشمون، مونهمی روز چند خوبه، خیلی دخترا؟ ندارن؟ مشکل ببین دخترا اوکی، :آبتین
.نیست مشکلی نه :سارا
اتاق خودم البته پسرا، پایین دخترا بالا .اتاق یه توی پسرا اتاق، یه توی دخترا :آریان
.تمهس مستقر جااون و هست شخصیم
.ایمخسته خیلی که بالا بریم باشه، : مهتاب
.سارا گهمی راست وای :ریما
شام پایین؛ رفتیم و کردیم عوض رو لباسمون گرفتیم، دوش هممون بالا، رفتیم همگی را چراغ درآخر کردیم بحث و زدیم حرف پروژه درمورد دوساعت یکی خوردیم که
.برد وابمخ نکشیده سه به .بالا رفتیم کردیم، خاموش
رفتم دادم، بدنم به قوسی و کش شدم؛ بیدار خواب از زیادی انرژی با بعد، روز صبح سفید شال یه با سفید جین شلوار یه با حریری بلند صورتی تونیک یه .بپوشم لباس
.پایین رفتن پوشیدن، چیز یه کدوم هر کردم، بیدار کتک با رو هابچه .کمرنگ صورتی
.عزیز پسرای سلام -
.خانم ریما سلام :آبتین
.خانم ریما سلام : سورنا
.بود اومده بیرون از تازه که آریان
.آریان آقا سلام -
.بخیر صبح خانما، خانم سلام :آریان
.کردم اکتفا لبخند یه به
.برادران علیک سام :سارا
.شدم این چشم تو چشم دوباره : آبتین
.بودم سورنا آقا و آریان اآق با نکردم؛ سلام جنوبی، خرکره توی به -
.خانم سارا سلام :آریان شما؟ خوبی آبجی، سلام :سورنا کو؟ صبحانه خوبیت،به -
.خنده زیر زدن همه
.زدمی غر داشت ریز ریز آبتین
...خورهمی چقدر اه گامبو، شکمو، یدختره .شکمت تو بخوره کارد :آبتین .گنده شکم گامبویی، خودت !هاسرتم پشت هوی، -
!گامبو گهمی من به هیکلی، خوش این به من :آبتین کرد؟ جمعت نشه که جوری بزنمت
خطی خط رو دفترات دیگه بار یه خوادمی دلم شدی، پرو خیلی دیگه نچ، ...نچ :سارا شی؟می چطوری ببینم کنم،
.خندیدنمی بحثشون و جر به ریز ریز داشتن همه پرید، آبتین روی از رنگ
.کردم اشتباه من ...ه ...ن ...نه :آبتین
.نیست قبول نچ، :سارا
کنی؟می قبول رو عذرم بگم، چطوری :آبتین
.خدمتم در دربست بگی هرکاری کردم، غلط بگو بزن، زانو پام جلو بیا :سارا
.نه :آبتین
.دفترات : سارا
!کنینمی رو کار این تو : آبتین
.کنممی :سارا
.قبول باشه ...باشه : آبتین
.زد زانو سارا پای جلو رفت تینآب .خدمتم در بست در بگی کاری هر ...کردم ...غلط ...غل سارا :آبتین کو؟ صبحانه شد، حالا :سارا
هابچه صبحانه، از بعد .خوردن صبحانه به کردیم شروع هم، دور نشستیم همه از بعد .بدیم انجام میخواستم که کاری مورد در کنیم تحقیق یکم بریم که گفتن
.خونه برگشتیم تحقیق کنیم؟ چیکار و ناهار خب، : آریان
.پزممی من -
بلدید؟ آشپزی شما :سورنا
.دارم علاقه آشپزی؛ به کردم شروع بود، سالم دوازده اهم، -
آشپزی؟ و امروزی دخترای جدی :آریان
. خودش برای پیرزنیه :سارا
باز جلو مانتو یه با نود، قد نجی شلوار .بشیم آماده که رفتیم صحبت، کلی از بعد
.انداختم خودم دور رها و گذاشتم باز رو مشکی بلند موهای که شال یه با ایسرمه
. پایین رفتم پوشیدم، رو استارم ال کفش
.بریم -
از بازدید از بعد پروژه، محل سمت به کردیم حرکت و رفت ماشینش سمت به هرکی آماده از بعد کردم، آماده رو سبزی قورمه لوسای کردیم؛ حرکت خونه سمت به پروژه تا هابچه پیش نشستم رفتم بعد بشن، آب هاوسبزی هاگوشت گذاشتم ؛ کردنش انجام رو سبزی قورمه کارای آشپزخونه تو برگشتم بعدش بشن؛ آب سبزی و گوشت .سفره سر گذاشتم و کردم درست سلیقه با هم سالاد و کردم درست رو برنج دادم، که کردننمی فکر کردم،می نگاه غذاها به تعجب با سفره، سر نشستن اومدن هابچه
. کنم آشپزی بتونم
!شدنمی باورم وای عالی، :آریان
.نخوردم وقته خیلی ،ا اعقاو مرسی :سورنا
.بخورم خواممی شوهمه اینور، گمشید برید ...وای ...وای :آبتین
.بخورید بفرمایید جونت، نوش -
رفتن کدوم هر هابچه ناهار، از بعد شدم؛ کیف خر منم کردن،می چه چه و هب به کلی
.بخوابن تا وقتی ولی چرا، دونمنمی ویلا، بیان عموش زن با آریان عموی قراره که روزیه امروز از آشپزی و خونه کارهای برای آریان حال هر به اومد؛می آشنا نظرم به دیدم عکسشو سبزی قورمه و فسنجون کارای تو کردم؛ کمکش میل لکما با که خواست کمک من
.خورد در زنگ که کردیممی نگاه فیلم داشتیم هال، تو بودیم نشسته .کرد کمکم سارا کرد، سلام گرم باهام که اومد سال میان پوش شیک آقای یه اول کردیم، باز رو در دقیق فشقیا به یکم .پوش شیک خانم یه بعدش شد، وارد13،14 بچه یه بعدشم باورش بود؛ کرده کپ کردم، ریما به نگاه یه !ریما مادر !ممکنه غیر !نه !نه .شدم دراومد، حالت اون از کم کم دراومدن، پیشش سال یه عصبی هایحالت .شدنمی روبه کرد،می نگاهش عادی ناپدریش اما تعجب، با پسرا .زدن جیغ به کرد شروع .کردم مهتاب
.بیار لعنتیو لآمپو اون برو مهتاب -
بهش آورد رو آمپول مین چند بعداز پیشش نشست اومد آریان بالا، دوید مهتاب
.کشیدش آغوش تو و سمتش دوید ریما مامان .شد بیهوش زدیم، شده؟ اینجوری کی از :ریما مامان شناسیدش؟می عمو، زن :آریان
.هستن دخترشون ...هه :مهتاب
...خوبی خیلی دختر ستن؟ه شما دختر خانم ریما یعنی :آریان شد؟ اینجوری کی از نگفتید : )ریما مامان(ساره
.کردید ازدواج که موقع همون از -
.بشم دخترم فدای الهی :ساره
چه دونینمی خاله ها؟ کردی؟می صحبت باهاش اینجوری چرا پس ساره، خاله -
.دونینمی دونی؟می کشید؟ دردی
.شه خراب زندگیم خواستمنمی :ساره
.متأسفم ا اعقاو دیدینش؟می فقط شدمی خراب زندگیتون کنه؟ کمکمون بیاد پسرا از یکی شهمی :مهتاب
.برمشمی خودم الان :آریان آریان
بردم کردم، بلندش و پاش زیر انداختم هم دستم یه گردنش زیر انداختم دستمو یه داشتن همه.پایین مرفت و زدم پیشونیش روی کوچولویی ی ه*س*و*ب .دخترا اتاق تو ولی شده، تنگ ریما برای دلش چقدر که گفتمی عموزن زدن،می حرف ریما مورد در باشن اونجا و بگیرن دیگه ویلا یه برن که خواستن کردن،نمی باور دخترا از هیچکدوم من چیدن، رو ناهار میز رفتن دخترا گفت، و گپ کلی از بعد بیفته، آسیاب از آبا تا
.خوری ناهار میز به کردم راهنمایی رو عمو و عموزن
!آریان کنی آشپزی نمیاد بهت :عمو
.خانمه ریما کاره -
.خودش برای شده خانمی ماشالله :عموزن
.نداره حرف خانم، ریما دستپخت -
و جیغ صدای که بخوابن برن خواستن همه ریما، غذای از چه چه و به به کلی از بعد پشت هم من بالا، دویدن دخترا اومد، بندش شتپ چیزی شدن شکسته صدای ریما و مهتاب نتونستن؛ اما داشتن ریما کنترل در سعی دخترا بالا، دویدم سرشون رو آمپول اومد هم سورنا دستشو، یکی این هم من گرفتن رو دستش یکی اون رفتن پروژه کارهای اوضاع، این با .شد بیهوش بعد مین چند کرد،می خفیفی هایناله زد؛ خفیف صدای که کردم حرکت در سمت به روتخت گذاشتمشون وای افته،می عقب آریان صدای گرفتم، رو دستش سمتش، رفتم شنیدم، کردمی صدا رو اسمم که کسی
.بود ریما از آریان
.آریان دل جان .پیشم ...بمون ...آریان :ریما داد، دست بهش حالت این بار چهار سه صبح خود تا شد، بیهوش دوباره بعدش دختر این کردمی رو فکرش کی .بیمارستان ببریمش دیگه شدیم مجبور چهار ساعت
!کردمنمی فکرش داره؟ غم انقدر رو خوش و بشاش ریما
ادامه در بخش ششم رمان دختران لجباز پسران مغرور